ماهی زلال پرست

ساخت وبلاگ
" دیاری دیگر" یک ساعتی می شود که آمده ام. هر کس ، هر چه داشت ، آورده. ابرهای تیره ، باران آورده اند. بابونه های زرد ، اگرچه پراکنده هستند امّا بهار آورده اند. علف های خیسِ ناخوانده بر زمینِ سیمانیِ اینجا ، عطرِ روستا را پاشیده اند و سیّد محمود با کلاهِ گرد و کوچکِ نمدیِ سیاهش ، بیل و کلنگ آورده. نشسته ام به نظاره اش. گاهی زیرِلب ، صلوات می فرستد و گا ماهی زلال پرست...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی زلال پرست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ezolalparastb بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 27 تير 1397 ساعت: 21:59

" سیبِ دامنه ی کوه پلنگان " - از کجا اومدی ؟ - از بهشت - بهشت کجاس ؟ - دامنه ی کوه پلنگان - نمی شناسم - یه جای سر سبزه. روزاش آفتابی و گرمه ولی شبای خیلی سردی داره - پس جای جالبی نیس - حالا اینجا کجاس ؟ - هِه ! اینجا جهنّمه ، می بینی که - چقد نمور و تاریکه ! چه بوی بدی میاد ! - اینجا چیکار می کنی ؟ - داستانش طولانیه - پس خلاصه ش کن - از و ماهی زلال پرست...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی زلال پرست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ezolalparastb بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 27 تير 1397 ساعت: 21:59

" پلّکان آخر " حس کرد که یک وزنه ی صد کیلویی به پایش زنجیر کرده اند. چندبار تلاش کرد تا خودش را از زیر پتو بیرون بکشد امّا نتوانست. زبانش خشک شده بود و گمان کرد که لال شده است. سرش را بلند کرد و با چشم ، ردِّ مادرش را جستجو کرد. در میانِ تاریک و روشنِ آشپزخانه ، حلقه حلقه بخار ، از آبراهِ کتری بیرون می پرید و با ضربِ چکّه چکّه آبی که به رویِ کاسه ی سینکِ ماهی زلال پرست...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی زلال پرست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ezolalparastb بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 27 تير 1397 ساعت: 21:59

" چشم هایش برای تو " چراغِ سردَری ، هنوز روشن بود. چند اخطارنامه ی قطعِ آب و برق ، لای درِ زنگار گرفته ی قرمز بود. چفتِ در را بست. به علف هایِ بلندِ ناخوانده که زمین را سبز کرده بودند ، نگاه کرد. >ساکش را روی زمین گذاشت. >و پتو را از رویِ سرش کنار زد. آسمان ، آبیِ تیره بود. نسیمِ سردی پشتش را می لرزاند و زمین خیس بود. >و او را به جلو هُل داد. با خودش ز ماهی زلال پرست...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی زلال پرست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ezolalparastb بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 27 تير 1397 ساعت: 21:59

" سوره تماشا " مرد در حالی که به صندلی تکیه می زد ، پای راستش را روی پای چپش گذاشت و انگشتانِ دو دستش را رویِ زانوی پای راستش قلّاب کرد. >سرش را برگرداند. به چشمانش نگاه کرد. پاهایش را به هم چسباند و به صورتِ کاملاً عمود بر روی زمین قرار داد. >چیزی را به یاد نمی آورد. دنبال واژه می گشت. >سرش را پایین آورد و به زمین نگاه کرد. کف زمین را سرامیک کرد ماهی زلال پرست...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی زلال پرست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ezolalparastb بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 27 تير 1397 ساعت: 21:59

" سوء تفاهم " با پلکِ نیمه باز به خورشید نگاه کرد. مثل زرده ی تخم مرغ ، به کفِ آسمانِ بالای سرش چسبیده بود. سرش را پایین آورد. در گوشه ی چشمانش ، چند قطره اشک جمع شده بود. با سرانگشتانِ اشاره ، گوشه ی چشمانش را مالید و به روی گونه هایش دست کشید. با خودش زمزمه کرد >به ویلای دوبلکسِ تازه ساز که در پایینِ سمتِ راستش بود ، نگاه کرد. >کارگرها اثاثیه را ماهی زلال پرست...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی زلال پرست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ezolalparastb بازدید : 12 تاريخ : چهارشنبه 27 تير 1397 ساعت: 21:59

" وصله ی ناجور " از یه هفته جلوتر ، شروع کرده بودیم به شُستن و ساویدن. وسایلِ خونه ، حسابی برق افتاده بود و اِنقده همه چی تمیز و مرتّب بود که ، دلمون نمی اومد به چیزی دست بزنیم. عصرِ جمعه ، علی و خونواده اش اومدن خواستگاری. البتّه خونواده اش با ما جور نبودن ، علی راضی شون کرده بود. ما یه خونواده چهار نفره هستیم که کلّی قسط و بدهی داریم و بزرگترین تفریح م ماهی زلال پرست...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی زلال پرست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ezolalparastb بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 27 تير 1397 ساعت: 21:59

" واحه ای در لحظه " عادت ، آنقدر سریع اتّفاق می افتد که دیگر تعجّب نمی کنی ! هیجان زده نمی شوی ! سخت نمی گیری ! همه ی عطرها ، صداها ، رنگ ها شبیه هم می شوند ! دیگر ، به قُرمه سبزی درست کردن ِ مادرت نگاه نمی کنی ! موهای سفید ِ پدرت را نمی بینی ! از دیر رسیدن به قرار ِ عاشقانه ات ، نمی ترسی ! به کنجکاوی دخترت فکر نمی کنی ! سُرفه های دایی ِ از اسارت برگشته ماهی زلال پرست...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی زلال پرست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ezolalparastb بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 27 تير 1397 ساعت: 21:59

تقدیم به کرم خاکی : روحش شاد رفتنش چون آمدنش بی صدا بود ! ساده زندگی کرد ، در پناهِ آفتاب. مستِ عطرِ بیشه زار ، خاکی بود ! می برند تا ذخیره ی روزهای زمستانی باشد ! ..... تقدیم به زنبورکارگر : کندو را ترککرد ، تا سفر او را به بارانی ترین شهریورِ شمال بیاورد برای فراموش کردنِ خاطرات باغ ، بر ایوانِ خانه ی ابدیّت. ..... تقدیم به مورچه های کارگر : غنا ماهی زلال پرست...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی زلال پرست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ezolalparastb بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 27 تير 1397 ساعت: 21:59

 

 

 

تقدیم به مورچه های کارگر :

 

غنایم را مساوی تقسیم کرده اند  !

تنِ عسل پوشش  ،

برای مورچه ماده هایِ آواره یِ حیاط .

بال پریدنش  ،

برای مورچه های  کارگر ؛

به امید رهایی از زندانِ ملکه !

ماهی زلال پرست...
ما را در سایت ماهی زلال پرست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ezolalparastb بازدید : 8 تاريخ : شنبه 27 خرداد 1396 ساعت: 6:00